شورای عمر یک برنامه بود نه یک تصادف
این هم دلیلش
ولید بن عطاء اغرّ و احمد بن محمد بن ولید ازرقى هر دو از یحیى بن سعید اموى، از جدش نقل مىکنند که مىگفته است سعید بن عاص پیش عمر بن خطاب آمد و از او تقاضا کرد مقدارى بر زمین خانهاش که در ناحیه بلاط و همراه زمینهاى عموهایش در عهد پیامبر (ص) بود بیفزاید. عمر گفت: فردا صبح به نماز بیا و با من نماز بگزار زودتر هم بیا و سپس خواسته خود را به من بگو. سعید مىگوید همچنان کردم و چون خواست برگردد به او گفتم:
اى امیر المؤمنین آن خواسته من که گفتى تذکر دهم. عمر همراه من راه افتاد و گفت: به خانهات برویم و چون به خانه رسیدیم بر زمین خانه من مقدارى افزود و با پاى خود براى
من خطى کشید. گفتم: اى امیر المؤمنین بیشتر به من زمین بدهید که زنان و فرزندان من بسیارند. گفت: اکنون براى تو کافى است و این سخن را پوشیده به تو مىگویم که به زودى پس از من کسى حاکم مىشود که رعایت پیوند خویشاوندى تو را خواهد کرد. سعید مىگوید، دوره حکومت عمر بن خطاب را صبر کردم تا آنکه عثمان خلیفه شد و به حکم شوراى و رضایت ایشان! خلافت را به دست گرفت. او رعایت پیوند خویشاوندى مرا کرد و بسیار احسان کرد و خواسته مرا برآورد و مرا در امانت خود شریک کرد. [1]
[1]. با آنکه مکرر گفتهام قصد این بنده نقد و بررسى مطالب طبقات نیست ولى گاه از آن گریزى نیست ملاحظه مىکنید که عمر بن خطاب موضوع خلیفه شدن عثمان را پوشیده به سعید اظهار مىدارد پس شوراى چیست؟ سعید بن عاص دو دختر عثمان را به زنى گرفته بود و در شوراندن مردم علیه عثمان ناخود آگاه چنان نقشى داشت که کمتر از مروان نیست و عراق بر سر این کار از دست بشد و فتنهها بیدار شد. خداوند مسلمانان را از شر دسته بندیها مصون و محفوظ بدارد- م.
الطبقاتالکبرى/ترجمه،ج5،ص:152